اشاره:
هدف از ارائۀ این مطلب در این مقال و مجال به بهانۀ عکسنوشت، نیمنگاهی به ریختشناسی (مورفولوژی) جامعۀ ایرانی در عصر گذار به مدرنیته[۱] و توجه به آرایش خاص چهره مشاهیر این دوره با سبیل موسوم به سبیل مسواکی[۲] (Toothbrush Mustache) یا همان سبیل هیتلری[۳] معروف بطور اعم و شخص ابوالحسن خان صبا بطور اخص میباشد. بنا به این گزاره، توجه به جریانات زمینهای و بافتشناسی دوره تاریخی عصر مدرنیته در ریختشناسی افراد شهیر از پیروی گونه ای متفاوت از مُد[۴] روز، و استنتاج منطقی از گرایش به مدرنیته توسط شخص ابوالحسن صبا مورد مداقه است.
مُد واژهای فرانسوی و به معنی شیوه و روش و در شکل مصطلح به معنی طریقه موقتی است که کوشش، پوشش، آرایش و پیرایش و دیگر رفتارهای برخی افراد جامعه را تنظیم میکند. در جامعهشناسی به رفتار جمعیِ نوظهوری که به قدر رسم اجتماعی تثبیت نشده باشد، مُد اجتماعی[۵] میگویند. مُد از آن حیث از سلیقههای شخصی متفاوت است که تا حد معینی، افراد را به اجبار به جانب همگونی[۶] سوق میدهد.
«جورج زیمل»[۷]معتقد است: مُد عبارت است از تغییر غیرمتمرکز جنبههای فرهنگی زندگی انسان که از یک نقش اساسی و پایهای در وضعیت اجتماعی انسانها و مسائل جامعهشناختی ناشی میشود[۸]. بدون شک این مسائل جامعهشناختی در خلأ اتفاق نمیافتند و در معرض تأثیرات وضعیت زندگی اجتماعی انسانها قرار دارند. همچنین این پدیده میتواند منبعث از جریانات تاریخی و مناسبات اجتماعی باشد.
«ریخت» یا قیافه (ژست، هیکل، صورت، شکل)[۹] که پوشش لباس و آرایش چهره از ویژگیهای آن است، به نوبه خود بسیار متأثر از مُد میباشد، و این مُد در شکل فردی یا جمعی بروز مینماید. برای درک ریختشناسی جمعی باید بافتی را که در آن، نظام شکلگیری مُدهای اجتماعی از آن سر برمیآورند و تکامل مییابند در نظر گرفته شوند؛ یعنی اندیشههای غالب در عمل زمان که همانا روحزمان(zeitgeist)[۱۰] یا حال و هوای روشنفکری زمانهاست.
روح زمان دوره صبا
تجدد (مدرنیته)[۱۱]
تجدد معادل واژه «New» در انگلیسی به معنای نو و جدید[۱۲] و یا نو شدن و تازه شدن است. تجدد نوعی نظم اجتماعی جدید و فرهنگ نوینی است که پس از طی دوره تمدنی جامعه سنتی، پدید میآید. این نظم اجتماعی جدید به دلیل ویژگیهای تازهاش لزوماً امنیت و قطعیت جامعه سنتی را –که ناشی از عادات و سنن دیرینه بود- ندارد، بلکه به شیوهای ناشی از دانش عقلانی میکوشد تا جامعه را به جلو هدایت کند.[۱۳]
در ایران و سایر کشورهای مجاور از قرن ۱۹ میلادی به بعد واژه تجدد در متون و ادبیات آنها نمایان شد. متفکران و اندیشهوران نوگرا بر مبنای الگوهای خارجی به فکر افتادند تا در جامعه دگرگونی ایجاد کنند.[۱۴]
جریان «مدرنیسم» خواهان تغییر در همه ساختارهای اجتماعی جامعه شد.[۱۵] به باور پارهای از محققان، مجموعهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فلسفی، که در نتیجه پیروزی خرد انسان بر باورهای سنتی و رشد اندیشه علمی و خردباوری (راسیونالیسم[۱۶]) و افزون شدن اعتبار دیدگاه فلسفی نقادانه شکل گرفته است. این پدیده نو ظهور با نقد سنتها و نهادهای کهنه سنتی –کلیسا و اندیشه مذهبی- تلاش نمود الگویی جدید برای تحولات درونی جامعه به دست دهد.
مدرنیته غربی در ایران، از عصر مشروطه توسط روشنفکران رواج یافت. آنان با انتقادی مداوم به سنت و نفی ارزشهای آن به امروزی شدن روی آوردند و خواهان تسلط و گسترش دگرگونیهای اجتماعی و نفی سنتها و باورهای کهنه فرهنگی شدند.
بسترسازی مدرنیته در ایران به شکل شبهترقی غربگرا و الگوی باستانگرایی در عصر پهلوی اول به اوج رسید. رضا شاه که با کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی بر اریکه قدرت تکیه داد، فردی نظامی بود که سواد چندانی نداشت، اما اقدامات او بر پایه دیدگاههای روشنفکران اعمال میگردید. روشنفکران غربگرایی نظیر تقیزاده که به مفهومی به نام «استبداد منور» اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که چون ایرانیان صلاح خود را نمیدانند، میباید با استفاده از استبداد منور، تجدد را بر جامعه ایران تحمیل نمود.[۱۷] و این دوره مقارن با عصر نوسازی[۱۸] و رواج نظریههای غربی در این زمینه است.
نیازهای درونی جامعه ایران برای برون رفت از بحرانهای اجتماعی و اقتصادی با استفاده از الگویی خاص به «مدرنیزاسیون[۱۹]» در ایران انجامید. بر این بنیاد، روشنفکران ایران نیز به تبلیغ نوسازی به شیوه غربی پرداختند و طبیعی بود رضا شاه الگوی تجدد آمرانه پیشه کند و اقدامات جدیدی صورت دهد.[۲۰]
از این گذار، دو متغیرِ باستانگرایی و هویتسازی (همپای عصر مدرنیته) بیش از سایر مؤلفههای تجددگرایی در عصر پهلوی اول مورد توجه نگارنده بوده و این دو جریان را برای شکلگیری مُدهای رایج در ایران بسط و سپس قبض داده و برای نتیجهگیری نهایی مورد بهرهبردار قرار خواهد داد.
الف- باستانگرایی
فرایند شبهترقی غربگرا در دوره پهلوی با تأکید بر الگوی باستانگرایی استمرار یافت. از این حیث فرایند هویتخواهی این دوره با دوره قاجاریه و روند وابستگی به غرب، آمیزهای از سه محور باستانگرایی، تجددگرایی و مذهبزدایی بود.[۲۱]
در محور نخست میتوان به «ترویج باستانگرایی افراطی با تأکید بر یکتایی نژاد آریایی» اشاره داشت. همچنین تجددگرایی و تضعیف ارزشهای دینی و باورهای خرافهای و رسوم آیینی و فرقهبازیهای سنتیِ پراکنده در فرهنگ عامه محور دیگر این رویکرد بود. حضور میسیونهای مذهبی، تأسیس مدارس جدید به سبک اروپایی، تأسیس کانونها و انجمنهای روشنفکری، مدارس موسیقی[۲۲] (تأسیس اداره موسیقی کشور به دستور شاه در وزارت فرهنگ به منظور تغییر موسیقی کشور و برقرار نمودن اساس آن بر روی اصول و قواعد و گامهای موسیقی غرب[۲۳]) ووو... از جمله فعالیتهایی بود که در این دوره به اهتمام جدی انجام شد.
ب- هویتسازی
اصلاحات فرهنگی در دو بُعد گلوبالیزاسیون[۲۴] و مدرنیزاسیون[۲۵] برای ایجاد هویت جدید، به عنوان جوهره اصلی تأکید بر ناسیونالیسم[۲۶] (ملیگرایی) بود. در واقع درک نوگرایی از تمدن جدید، سلوک و رفتار تجددمآبانه و تغییر، از ظواهر بود. بیشک در همین راستا بود که همسانسازی فرهنگی و رؤیای رسیدن به تمدن اروپایی، نخبگان ایران را بر آن داشت تا به تغییر در پوشاک و کشف حجاب و آرایش زنان و نوع پوشش لباس و پیرایش مردان روی آورند.
جمعبندی و تحلیل شخصی نگارنده:
ابوالحسن صبا شاگرد سه اَبَرمرد و استادبزرگ بود: میرزا عبدالله فراهانی، غلامحسین خان درویش و کلنل علینقی وزیری (ناسیونالیسم و روشنفکر موسیقی[۲۷]). وی در بطن مثلث سنت-آیین-تجددگرایی پرورش یافت. و رئوس این مثلث را بصورت دراماتیکی از دوره نوجوانی تا بزرگسالی یک به یک پشت سر گذاشت و شاکله وجودی خود را در قاموس هنر شریف موسیقی به تندیسی ماندگار در تاریخ فرهنگ و هنر جاودان ساخت.
سوال این است:
آیا سبیل کوچکی که در برخی از عکس های ابوالحسن صبا زیر بینی او دیده می شود جنبۀ آرایشی دارد یا آرمانی؟
یادآور میگردد که در بخش روح زمان دوره صبا، به دو جریان اشارت رفت: باستانگرایی و هویتسازی، که مقرر گردید در تکمله بحث به مدد آید و نتیجهگیری این مقال به انجام رسد.
الف- صبا و مدل سبیل هیتلری
کافیست که به آلبومهای خانوادگی عکسهای دوران رضاشاه نگاه کنیم تا دریابیم که گذاشتن این نوع سبیل رواج همگانی داشته و مانند سبیل پرپشت ملیگرایان و ریش شرعی اسلامگرایان نشان از دلبستگیهای آرمانی میدهد. در آن زمان تب هیتلردوستی در کشور بالا گرفته بود و طبیعتاً گذاشتن سبیل هیتلری با کلاه پهلوی نیز میان جوانان باب شده بود. بسیاری هیتلر را برای آن دوست داشتند که علیه استعمارگران انگلیسی میجنگید و از آنجا که تصور میکردند "دشمن دشمن من، دوست من است" پیشروی قوای آلمان را به سود استقلال ایران میشمردند، اما علاقۀ گروهی دیگر از هواداران هیتلر از این حد سیاسی فراتر میرفت و جنبۀ آرمانی به خود میگرفت.
مهمترین خصلت هیتلریسم جنبۀ نژادپرستانۀ آن است. براساس این نظریه، آریاییها برترین نژاد انسانی هستند که به دلیل آمیزش با نژادهای دیگر خصوصاً نژاد سامی، پاکیزگی خونی خود را از دست دادهاند و اکنون باید به یمن جنبش هیتلری نژادهای دیگر را از میان بردارند و آرام آرام با ازدیاد نسل آریایی و سلطۀ مطلق آن بر جهان جامعۀ بشری را از تباهی نجات دهند. هیتلر به یهودیان نه به عنوان پیروان یک دین یا آحاد یک ملت، بلکه به عنوان اعضای نژاد سامی مینگریست. از همین جاست که نظریات او "سامی ستیز" خوانده میشود و نه "یهودی ستیز". اگر او تنها با دین یهودیت عناد داشت میتوانست به جای قتل عام افراد یهودی فقط آنها را به رد زبانی دینشان مجبور کند. بدین لحاظ اگرچه هیتلر در نبرد نظامی خود با متفقین شکست خورد، ولی به گفتۀ نویسنده کتاب "تاریخچه مردم یهود" توانست در جنگ نژادی خود موفقیت زیادی به دست آورد و تعداد یهودیان اروپا را از ۱۱ میلیون به ۵ میلیون تقلیل دهد.[۲۸]
به زعم برخی، صادق هدایت که او نیز از مد سبیل هیتلری پیروی میکرد، درامِ تاریخی-تراژیکِ مازیار را برای آزمایش طبع خود در زمینۀ نمایشنامه نویسی ننوشته و در آن مشخصاً از برتری نژاد ایرانیان (آریایی) حرف میزند. برای صادق هدایت، "ایرانی" نژاد برتر است و کتاب "مازیار" سراسر با عِرق ایرانپرستی نوشته شده و این گمان را پیش میآورد که ما تنها با یک دیدگاه ملیگرایانه روبرو هستیم.[۲۹] پس شاید[۳۰] انتخاب سبیل هیتلری توسط صادق هدایت رگههای نژادپرستانه آریایی داشته باشد. و شاید[۳۱] صادق هدایت به همین علت سبیل هیتلری را انتخاب کرده باشد.
اما با مرور زندگی و آثار صبای اصیل، صبای هنرمند، صبای ردیفدان، صبای آهنگساز و صبای نویسنده، ماحصل معنوی زندگی صبا در قاموس ادبیات نگارشی یا نُتنگاری قطعات و درسنامههای موسیقایی بهم رسیده است. دغدغه غالب او همواره این بوده است، که «معونهای فراهم شود تا کتاب نفیسی به زینت طبع بیاراید»[۳۲] و ظاهراً صبا در زندگی هیچ آرزویی فراتر از چیدن دیوار معرفت و آگاهی در عرصه موسیقی نداشته است، چه رسد به کمر بستن در فرو ریختن دیوار دیگران.
پس بعید به نظر میرسد که ابوالحسن صبا چندان علاقهای به جریانات پان ایرانیسم[۳۳] که جریان فکری و سیاسی مُد روز دوره صبا بود یا شیفته تفکرات نژادگرایانه هیتلری که بدین مناسبت، سبیل پیشوا را برای مُد بهمراه پوشش خود به عاریه گرفته باشد.
الف- صبا و مدل سبیل نوگرایی (هویتسازی)
چرا ابوالحسن صبا سبیلی بر سَبیل[۳۴] اساتید اولا و ثانی خود (قجری یا درویشی) برنگزید و سبیل استاد ثالث را برگزید؟ سبیل «بال مگسی» علینقی وزیری .
علینقی وزیری در پندارهای تاریخی متفاوتی قهرمان و ضد قهرمان بوده است؛ به گمان برخی نوآور و رهاییبخش و به گمان برخی دیگر تحریفکننده و گمراه؛ و به هر حال، نقشی تعیینکننده و منحصربهفرد در جریانهای موسیقایی سدۀ حاضر داشته است، چنان که بازیگر اصلی در بوجود آوردن دگرگونیهای آغازین آن و شاخصترین نمود نظم مستقری که معترضان در میانۀ قرن در برابرش صف آراسته بودند، به شمار میآید.[۳۵]
وزیری، ورای نقش موسیقاییاش، نمونۀ روشنفکر اواخر دورۀ مشروطه و ناسیونالیسم دولتی (۱۳۲۰-۱۳۰۰) هم بود؛ و از این جایگاه است که میتوان نقش هنری-اجتماعی او را به درستی ترسیم کرد. در این سالها هویت انسان شهرنشین در حوزۀ جغرافیایی ایران تغییر میکرد و بازتعریف میشد. این تعریف مجدد یا نو، باید در تمامی ساحتهای زندگی از جمله موسیقی نمودی مییافت. یکی از عمدهترین نمودهای آن در موسیقی به دست وزیری برساخته شد. وزیری نوعی هنر همزمان، بیانگر احساسات، واقعیتگرا و تعلیمگر را میپسندید و ترویج میکرد. تبلور همۀ این اندیشهها در مدرسه عالی موسیقی، با انتشار آگهی افتتاح آن به تاریخ نهم بهمن۱۳۰۲ در روزنامه شفق سرخ بود.[۳۶]
صبا اولین داوطلبی بود که به مدرسه عالی موسیقی وارد شد.[۳۷] او اولین خلیفه کلاس وزیری در درسهای عملی شد و سرآمد همة اعضا، که او را شاگرد نمیپنداشتند.[۳۸]
صبا مدرسۀ آمریکایی را رها کرد، از اشتغال در دستگاه دولتی انصراف داد و کمر همت در طریق استاد بست. صبا عاشق تمام عیار وزیری شد و گویی راه و راهنمایش را یافته بود. «هر وقت وزیری وارد اتاق میشد، صبا حتا سیگارِ خود را در دست لِه میکرد که مبادا کشیدن سیگار، حمل بر بیحرمتی شود»[۳۹] و اینگونه صبای کمالگرا الگوی تمام عیار خود را یافت. (هر چند بخاطر شخصیت خاصی که داشت، در وفاداری و ثابت قدمی پایدار نماند.[۴۰])
صبا در مکتب موسیقی وزیری به اصول علمی موسیقی آشنا شد و روشی را که وزیری برای ثبت نغمات موسیقی ایران برگزیده بود اقتباس کرد و آن را راهنمای کار هنری آتیۀ خود قرار داد. سبک وزیری در صبا تأثیر به سزا کرد و همین بود که روش او را از دیگران ممتاز ساخت. صبا با استفاده از سبک وزیری و در اثر آشنایی با اسلوب صحیح ویلن، روشی نو برگزید. (اگرچه بدلیل سوابق کافی در موسیقی ایرانی، شیفته عظمت موسیقی اروپایی نشد و از نغمات موسیقی ملی که به آن دلبستگی داشت جدایی نگرفت و کوشش کرد این نواها را که از استادان پیشین آموخته بود با استفاده از روش جدید، به سبکی نو جلوهگر سازد، به طوری که هم لطف و ملاحت موسیقی ملی را از دست ندهد و هم آنها را با اصول موسیقی علمی منطبق نماید.[۴۱]) اینگونه بود که صبا تأثیرپذیر از استاد ثالث خود شد. که صد البته وزیری نیز علاقه وافری به صبا داشته و او را اعلم شاگردان خود میدانست.
علینقی وزیری و سبیل بال مگسی او الهامبخش صبا شد، تا به اقتضای روح زمان، او خود نیز برای بازآفرینی کارگان موسیقی ایرانی کارستان بیافریند. او موسیقی جدیدی خلق نکرد، اما جریانات جدید (نوگرایانه) را وارد موسیقی ایرانی کرد. پشم و پیله های قجری از موسیقی زدود و نسیم سحری همزاد طلیعۀ دوران خود را در موسیقی دمید تا خالق مکتب صبا شود.
عباس حمزوی
منابع:
< >اینترنت (تارنماهای مربوطه در پاورقی آمده است.)ریتزر، جورج: نظریه جامعهشناختی ،مارکس، دورکیم، وبر، زیمل؛ ترجمه عزیزالله علیزاده، تهران: فردوس، ۱۳۹۳، شابک:۹۷۸۹۶۴۳۲۰۵۰۹۶فرهنگ دهخدا، آنلاینآنتونی گیدنز، ناصر موفقیان، نشر نی، تهران، ۱۳۹۴، شابک: ۹۷۸۹۶۴۱۸۵۱۲۷۱ رامین جهانبگلو، جمشید بهنام، نشر مرکز، تهران، چاپ سوم ۱۳۸۶، شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۰۵۷۲۱۳ بابک احمدی، مدرنیته و اندیشه انتقادی، نشر مرکز، تهران، ۱۳۹۶، شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۰۵۰۰۶۱محمدرحیم عیوضی، محمدجواد هراتی، درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران، دفتر نشر معارف، تهران، ۱۳۹۹، شابک: ۹۷۸۹۶۴۵۳۱۳۵۵۳اسماعیل معظمپور، نقدوبررسی ناسیونالیسم تجدد خواه در عصر رضاشاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۳، شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۱۹۰۰۳۲ فرهود صفرزاده، در قفس؛ درباره ابوالحسن صبا، نشر فنجان، تهران، ۱۳۹۷، شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۹۶۴۲۲۲مجید نفیسی، صادق هدایت و برتری نژادی: سامی ستیزی در “درام تاریخی مازیار”، تارنمای: شهروند، ۳۱ مارس ۲۰۱۱روحالله خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، چاپ سیزدهم ۱۳۹۲، انتشارات صفی علیشاه، تهران، شابک: ۹۶۴۵۶۲۶۲۲۶
< >Ritzer, George (2007). Modern Sociological Theory (7th ed.). New York: McGraw–Hill. ISBN 978-0073404103.Raymond Schiendlin “A Short History of the Jewish People” Oxford University Press, 1999
[۱] به تعبیری: پسامشروطه تا پایان دوران پهلوی
[۲]https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Toothbrush_moustache&oldid=640195760
[۳] در ایران به سبیل «بال مگسی» معروف بوده است.
[۴] Mode (style)
[۵] Social fashion
[۶] conformity
[۷] Georg Simmel جامعه شناس شهیر و نظریه پرداز مد
[۸] "Georg Simmel", Modern Sociological Theory (2007)
[۹] فرهنگ دهخدا
[۱۰] https://en.wikipedia.org/wiki/Zeitgeist
[۱۱] Modernity
[۱۲] برای آگاهی بیشتر درباره این واژه بنگرید به: گیدنز، تجدّد و تشخّص، ص ۱۰
[۱۳] همان، ص ۱۸
[۱۴] بهنام جهانبگلو، تمدن و تجدد، ص ۱۴
[۱۵] احمدی، مدرنیته و اندیشههای نقادی، ص ۸ و ۹
[۱۶] Rationalism
[۱۷] عیوضی، درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی، ص ۶۲
[۱۸] هراتی، رهیافتهایی در تبیین انقلاب اسلامی ایران، ص ۶۷
[۱۹] Modernization
[۲۰] معظمپور، نقد و بررسی ناسیونالیسم تجددخواه در عصر رضاشاه، ص ۱۱۳
[۲۱] همان
[۲۲] Farhat, Hormoz, 2003. "VAZIRI, ʿAli-Naqi". Encyclopaedia Iranica.
[۲۳] (مین باشیان: ۴)؛ به نقل از: صفرزاده، در قفس – درباره ابوالحسن صبا ص ۱۳۴
[۲۴] Globalization
[۲۵] Modernization
[۲۶] Nationalism
[۲۷] http://tarikhirani.ir
[۲۸] Raymond Schiendlin “A Short History of the Jewish People” Oxford University Press, 1999
[۲۹] مجید نفیسی، صادق هدایت و برتری نژادی: سامی ستیزی در “درام تاریخی مازیار”
[۳۰] همان، نیاز به تحقیق دارد.
[۳۱] همان، نیاز به تحقیق دارد.
[۳۲] صفرزاده، در قفس – درباره ابوالحسن صبا ص ۱۳۳
[۳۳] https://fa.wikipedia.org/
[۳۴] دهخدا: سبیل . [ س َ ] (ع اِ) راه و طریق
[۳۵] http://tarikhirani.ir
[۳۶] خالقی، ۱۳۲۵: ۱۵ ؛ به نقل از: صفرزاده، در قفس – درباره ابوالحسن صبا ص ۲۰
[۳۷] همان، ص ۲۱
[۳۸] همان، ص ۲۱
[۳۹] همان، ص ۲۳
[۴۰] همان، ص ۲۳
[۴۱] http://oral-history.ir اسطوره صبا، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی
افزودن دیدگاه جدید