با صبا در چمن لاله
موسیقی از جمله بنیادهای تمدنی جهان مدرن است . این شاخص آن گاه ماهیت و قدرت خود را در فرایند توسعه و تحول فرهنگی هنری نشان میدهد که قادر باشیم جلوه های برتری اش را در تاریخ و حیات معنوی ملت، فرهنگ و هنر بازبینی کنیم. با نگاهی گذرا به تاریخ تحولات موسیقی ایران، به این نکته میرسیم که موسیقی اصیل ما، تجربه هایی ژرف از اندیشمندان و نواندیشان را در کارنامۀ خود دارد: تجربه هایی که هر کدام، حرفی از حروف الفبای تحول ما در توسعه پذیری و مدرن اندیشی است.
نخستین گام در پژوهش "الفبای تحول" موسیقی اصیل ایران، پذیرفتن رسما لخط و شیوه نامه هایی است که از پیشگامان آموزش هنر موسیقی به یادگار مانده است. تاریخ موسیقی مان را ورق میزنیم و پا به پای استادانی پیش میرویم که سنگخاره های جمود و تحجر و بدبینی و کژاندیشی را از مسیر موسیقی مان زدودها ند .حقیقت آموزش در هر رشته و تخصص این است.
آنچه که امروز ذیل عنوان موسیقی ایرانی شناخته و شنیده میشود (صرفنظر از تجربه هایی بی مختصات و متکی برشورهیجانی و تفاوتهای نسلی) محصول دانش و بینش و خون جگر خوردن بزرگانی است که "اصالت"، "قالب"، "فرم"، "سبک" و "سیاق" هنراصیل ایرانی را از جغرافیای"کلاسیک" به "جهان وطنی" فراز آورده اند. چهره های جاودانهای چون ابوالفرج اصفهانی، عبدالقادرمراغی، قطب الدین شیرازی، ابونصر فارابی و صفیالدین ارموی و...
و استاد ابوالحسن صبا و اینهمه، وامدار یک نامند : نام جاوید وطن!
استاد ابوالحسن صبا سرسلسله است؛ سلسله ای که کمانه های بیتابی روح هنر و هنرمند غیور را، از بوی ناکی تالاب آلودۀ سموم میرهاند و این است اعجازِ آفرینشگری موسیقی ما و سرانگشتان روحبخش صبا که روح را در آستانۀ دگر شدن در سماع می آورد.
این نخستین تصویری است که من از استاد صبا ،در جان خویش سراغ دارم :
در سبویی نهفته اقیانوس
یا به کُنجی خموش، چون طاووس
روح در سایۀ حریر تنش
می چمد چون بهار در چمنش
برده تا اوج آسمان ِامید
سبز ِسرو وُ سپید و سرخ شهید
پرچم روح برگرفته به جان
رقص رقصان به باغ صبح دوان
رگ به رگ، میتپد ترانۀ خواب
بر لبِ راویانِ خُرد وُ خراب
پاپ و ماپ و گزافه های گران
مفت چون جان بیدلان ارزان!
او ولی در کرانه های خطر
می شکوفاند از سکوت هنر
این هنر، چون کمانِ آه صبور
می نوازد وطن به نغمه و شور
عطر یاقوت و زعفران و شراب
می تراود به عود و چنگ و رباب
می تراود چو آفتاب و نسیم
بر نیستانِ کبریا و کلیم
بال در بالِ ابرهای بلند
رانده بر یالِ رخشِ عشق کمند
کیست کز کبریا پیام رُباست؟
همنوا با فرشتگان خداست
از ته چاهِ صبر، همچو بهار
نو به نو نغمه های بکر شمار
نغمۀ نورِ شادمان و سرور
عطر رنگین کمان شعر و شعور
او شکوفاتر از بهار و نواست
نغمه پرداز ساز و راز، صباست!
مؤلفه های توسعه و تحولات تاریخی در موسیقی اصیل ایرانی چیست؟ نسل حاضر، چه میراثی و از چه کسانی در گنجینه های خود دارد و این میراث را، آیا وامدار کدام فرزانگان خاموش و سینه سوختگان موسیقی اصیل ایرانی هستیم؟ آیا هر ردیف خوان و ردیف دان ، مُشرف به عرف و عیار است و عیار و معیار میداند؟ در هنر، بین دانستن تا عمل موثر و رستاخیزگرِ جانها، چه فاصله ای است؟ آیا در خاموشخانۀ تاریخِ فراموشی، قادر خواهیم بود در بازگشتی مفید و مؤثر، منزل به منزل، موسیقی اصیل ایرانمان را مرور کنیم؟ طلایه داران کیانند: علیاکبرخان فراهانی و پسرانش؛ میرزا حسنآقا، میرزا عبداله و میرزاحسینقلی، عارف، درویشخان، علینقیخان وزیری، صبا، رضوی سروستانی، شجریان، بنان ، شاهزیدی، بسطامی و ... این رشته سر دراز دارد :
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
ابوالحسن خان صبا (برآمدن: فروردین ۱۲۸۱ خورشیدی به افق تهران – بازگشت: ۲۹ آذر ماه ۱۳۳۶ خورشیدی در خاک غریب تهران مخوف) از جمله عرصه گشایان و نواندیشان موسیقی ایران است که با آموختن فنون اندیشه ورزی در موسیقی ایران از میرزاعبداله، مؤلف ردیف های موسیقی سنتی ایران، و شجاعت در بکارگیری دانش اصیل از استاد وزیری، به سلسله قلل موسیقی ردیفی ایران پیوست.
چند هنر از هنرهای استاد ابوالحسن صبا را مرور کنیم :
- کشف گنجینه های"لحن" و "شیوه" موسیقی محلی و اصواتِ گمشدۀ تاریخ رنج و سرمستی انسانِ ایرانی در گوشه های دنجِ غم و شادی .
- تطبیقِ دانشِ روزآمد موسیقی جهان با آموزه های بومی موسیقی ایران زمین
- پرتوافکنی بر تاریکخانه مقامهای گمشده در موسیقی محلی و گشایش کوره راههای پژوهش
- بنیان نهادن زیرساختهای دانش و شهود در پردازش دستگاه های موسیقی سنتی مبتنی بر آموزه های میرزاعبداله
شاید برای شناختن بیشتر استاد ابوالحسن صبا بهتر باشد درک عمیق آموزه های استادان فرهیخته او را ، از عبارات و اشارات و تعارفات رهاند و اصالت شناسی را معیار بازشناسی او ساخت:
- اصالتمندی آموزش
- اصالتمندی ساز ، آواز و پرورش صدا
- اصالتمندی پژوهش میدانی با تکیه بر کشف قابلیت های نهفته موسیقی بومی مناطق
اصالت مکتب سه تارنوازی او از این دست تلاش هاست. شفافیت و زلال نوازی، نواندیشی و بازنگری پرده شناسی ساز، درک عمیق و نوآوارانه از ملودی و فهم عمیق ریتم شعر در آوازخوانی و تصنیف پردازی از جمله پشتوانه های حضور او در آستانۀ انقلاب مفهومی و ساختاری در موسیقی ماست ؛انقلابی مفهومی و ساختاری که او، در صف نخست آن استوار ایستاده است. از یاد نبریم که صرافت استاد صبا بر شناختنِ شبکۀ مویرگی حیات موسیقی اصیل ایران، نه بر "توارد" و "تقلید" در سنگلاخ تجددپذیری، که بر خودشناسی، آموزش و تربیت علمی و روزآمد ساز و صدا و تئوری است. با تأمل بر این گزاره ها، شاید بهتر بتوان صراحت استاد صبا را دریافت که با چه عزم و آینده نگری، کوشیده است تا هنرمند مستقل و فرزند زمانۀ خویش باشد. استاد ابوالحسن صبا نیمای موسیقی اصیل ماست. او بیآنکه طرب فروشی نان خورهای دربارها را به طعن و لعن در نظر آورد، یا به پشیزی بگیرد، آنچه را که در سنت خود می دید به جرأت و احیاگری الفبای نواندیشی سپرد. عیار این تلاشهای سترگ در گنجینۀ آثارش به یادگار مانده است؛ عیاری که جستجو، نقد خود و درک چیستی موسیقی جهان را با پدیدارشناسی موسیقی اصیل ایران همراه ساخت. آیا میتوان او را نیمای موسیقی اصیل ایران نامید؟
از ته چاه سکوت
کسی برای ما، اخبار و احوال قرون ماضی را نمی آورد: بازآمدهای کو که به ما گوید راز ؟! پند خیام را آویزۀ گوش جان کنیم. آیا تاریخ به تعبیر دکارت قصۀ وراجی و لشگر وراج هاست؟ آیا مرور تاریخ، بلغورکردن اوراد باطل و رهامانده در هوای بیخودی و حسرت زدگی است؟ بعید میدانم! شاید بخشی از تاریخِ غوطه ور در تاریکی چنین باشد اما در سنت شعر فارسی که به گونه ای همزاد موسیقی است، تاختن بر تاریکی های تاریخ، از شناسه های اصیل شعر توفندۀ ماست. شگفت نیست که شعر ما، از رودکی تا اخوان ثالث، این گزارۀ هستی شناختی را سینه به سینه به ما رسانده است.
تاریخ موسیقی اصیل ما، شرح اعجاز سکوت و تاریکی شکنی های شکوه مند آن است: از ته چاه سکوت، تا بلندای صدا! اندک تأملی در ماهیت موسیقی اصیل ایرانی، طیف هایی از رنگین کمان سکوت و مفاهیم و غربت زدگی ایرانی را به ما می نمایاند؛ قلمروی که پس از نازل شدن قبیلۀ آدمخواران؛ مغول و فصول پیدرپی، بارش ابرهای بلا بر سرزمین سروها و نرگس زاران، در کمانه های رنگین کمان از خون تا جنونِ بربری و مغولی را درنوردید و با پیچیدن در حبابهای سکوت، ذره ذره ذره پیش آمده و به تدریج، سطر به سطر خاموشی را در آستانۀ تعبیر مُعَبِّران فراموش، فروپاشانده و تا آستان جانها رساند. روزها و هفته ها و ماه ها و فصل هایی که در این مسیر طی و تلف شد، بخشی از شناسنامۀ تک تک ما ایرانیان است. ما از سکوت به آستانۀ شکوفه باران بهاران رسیده ایم. موسیقی اصیل ایران، طلایه دار این عرصه از تاریخ ستوه آزمودۀ ماست.
موسیقی ایران، از قرن نهم هجری تا آستانه بلوغِ بهت شکن و فروریزی آستانۀ تحمل استبداد قجری، به ظاهر، چشم بسته و بغض درگلو نشسته، راه می پیمود. مگر نه این که تاریخ معاصر ما، از دوردست ها، از وقتی که رپرپّۀ طبل های مغول، پیروزی تیغ و بدویّت را بر ابریشم خیال و آه هنر چرباند، آنگاه که از سرها مناره ها برآوردند و بسیار نیز بر آستانۀ کاخ سفاکان خونریز بُریده، آویزان و رها میماند و بعدها و بعدنها و بعدترها، از دشتها و دمنها و جنگلها و بیابانها تا کُنجِ دنجِ سکوت، نهال هایی در آن دوردست های نهفت، در چمن زاران غریب دیلمان، می آمد و می آمد و میآمد تا بلوغ صدا. این بلوغ، حاصل درهم تنیدن آشوب و شور و تیغ غرور نیست، برآمدۀ خورشیدِ جانِ طلایه دارانی است که نوا به نانِ خوش پُختِ دربارها و دکه داران نفروختند و نغمه ریزی و عشوه فروشی و طرب انگیزی زرق و برقِ عشرت سراهای تاریخ را، در موسیقی مان "مقام" عاریتی نبخشیدند و جسور و نواندیش، آستان گشای دانش وجدان و شعور موسیقی، عنوان بندی نو و ساختارمند ساختن دستگاه های موسیقی اصیل ایرانی شدند. گنجینه ای از این تلاشها، طلایه دار و پیشتاز شدند و پس از قاجار، به تدریج، به تجربۀ سبک و سیاق و درونمایه و راهگشایی برای همنوایی شعر و ساز پرداخت. تجمیع این تجارب، مقدمۀ جداسازی و مرزبندی قلمروهای کلاسیسیسم موسیقی ایرانی و تحول پذیری اش در موسیقی مان گردید. سهم استاد ابوالحسن صبا چنین سهمِ سترگی در تاریخ خاموشی و تاریکی شکنی سکوتهای ماست. بهاران در پیش، نقطۀ تأمل یادآوری این نکتۀ استاد صبا به اندیشه ورزان موسیقی اصیل ماست که:
هان تا سر رشتۀ خرد گم نکنی!
بهاران سال هزار و چهارصد خورشیدی، بهار آغاز قرنی دیگر است. برای موسیقی اصیل ایران، این قرن نه با رنگارنگی و شور و هلهله که با سنجه های عیار معیار آزموده خواهد شد. در قرنی که گذشت، صداها و سازها و نواهایی بر تاریکی و آشوب و خواب و تاربینی ها تاختند و میراث شان، بهاری است که صبا آغازگر آن است. برای زیستن در جهان مدرن نیازمند دانشه ایی هستیم که اگر از آنها روی برگردانیم، یا در انزوا خواهیم پوسید و یا ذره ذره در غبار مرگ گم خواهیم شد. اکنون وجدان بیدار موسیقی اصیل ایران، ما را با این پرسش روبرو می خواهد:
وظیفۀ خردِناب در موسیقی اصیل و برکشیدن سنجه های وجدان بیدار چیست؛ عیار یا معیار؟
صبا؛ عیارِ معیارِ
ازدامنه های کشف قابلیت های مانای سنت ایرانی تا گشایش گری در نواندیشی و نوآفرینی صوت و لحن و گفت، فرصتی است که ابوالحسن صبا در طول عمر با برکت خود، آن را پیمود. عصر جنگهای خانمان سوز اول و دوم و لرزیدنهای مدام روح آزادگان در روزگارانی که هیتلرها و گوبلزها و استالین ها بر ایوانهای مخوفش، میاندار هیولای قدرت بودند و قحطی بزرگ، عصر ویرانی و دگرگونی های ناتمام، ورق خوردنِ تقویمِ فرصت سوزی های بیشمار، خون دل خوردن های پیاپی و تا ته بنبست دویدن های مدام هنرمندان و اندیشه ورزان اصیل و انقلاب، که عناصر پرسشگری و صدای معترض را به فهم و جسوری اندیشه و دگرشدگی هنر ناب ایران مدرن سپرد. از مشروطه به این سو، یک اتفاق در حالِ تفسیر هنر نواندیش ما بوده و هست: کشف جوهرۀ سکوت و عبور از بیشه های وحشت و لولوهای منتشر در دالانهای تاریکِ ترس!
مانایی و پویندگی در هنر، ادبیات و فرهنگ ایران معاصر به صخره نوردی از نفس افتادگان در توفان برف و باران مانند است. کسی سربلند و پویا خواهد ماند که دامانِ نیاز، آلودۀ اغراض نساخته باشد. اسباب و آلاینده ها بسیارند، بسیار و بسیارانند که ساز و نوا به نان و نیاز کوک میکنند. از گذشته تا هنوز همین است که هست. بسا بسیار کسان که با دلنگ دلنگی، دلخوش به به و چه چهۀ
قفس داران و پرنده بازان دست آموز، مانده و رفته اند و رفته اند تا هیچ. اما، صدا داریم تا صدا. رهاورد صبا در کشاکش موج ها و اوج ها، رمزها و رموز عبور از بازار خودستایی و هنرفروشی است.
بخشی از تلاشهای استاد صبا، معطوف به رساندن خُرده گنج هایی از موسیقی محلی مان، به مسیر نواندیشی است. گوشه های دیلمان، مازندرانی، قطعه ی در قفس و کوهستانی در مایۀ دشتی و آهنگ به زندان، و رقص چوبی در مایۀ افشاری از این جمله اند. تردید ندارم که اتنوموزیکولوژیست های معاصر ایران و جهان، قادر خواهند بود مؤلفه های این نگره را در پژوهش های خود برای آیندگان ایران به یادگار بگذارند .
شاخص معیار بودن در ایران ما، همسنگ و همنوا با رنج هایی است که گاه و بیشگاه، در تبانی فروشندگان و دکه گردانان حراجها تلف و بیهوده می نمایند. آنها که در تماشا تلف شدند، خود اسباب تلف را ساخته و پرداخته اند و آنان که از تلف گریخته گانند، عیار هوشربا دارند و هوشربایی، عیار عیّاران هنر است. عیار عیّاران تیغ دو لب است. هر دو سو را به زخم میرنجاند. سیلاب تلف و بیهوده نمایی ها از جمله آسیب هایی است که هنر و ادبیات و فرهنگ ما، از زمان تاخت و تازِ بدویت خونریز بر سبزه زاران ایران زمین تا اکنون، فرزانگان را به دنجِ رنج و سکوت تلخ رانده است. بر هفتخط جامِ موسیقی، خط نخست، خطِ تاب است و خطوط حامل، تا خط جور امتداد دارد. عیار عیّاری صبا، پیمودن خطِ جور بود. شگفتا که ناشناخته مانده تلاشهای او در پیمایش رنج و جور زمانه. آیا صبا نیز در این آتش می گداخت که:
ای طُرۀ طرب به معاش آزموده بیش
زهر هزار فتنه نهان کرده ای به نیش!
از خویش در گریز، به زندانِ نام و نان
از نام و نان گرف ته سپر بر زوالِ خویش
هنرمندی که زخم دقمرگی و زهر تیر طعنه بر روح مجروح ندارد، چیزی از عیار خویش کم دارد. عیار، معیار است. عیار صبا معیار ناب ماست. در تالارهای آشوب و تماشا، بغض های تلخ و رنج و گره های سکوت، گنج های خود را می آفرینند؛ گنجهایی که میراثداران حقگزار، در پاسداشت آنها، دریغا دریغ، گاه دچار رخوت شده اند و عار به بیعیاری فروخته و میراث خواران، در معرکه های تلف و تماشا، در صحن و سراهای برجهای عاج، با مظنه های فریب در پی آرایش آنند. در قلب تقلب چیزی که می تپد خون نیست، جنون است. از وظایف پژوهشگران و کوشندگان فروتن گنجینه های هنر، یکی دیگر نیز همین است: فهم رندی های نخ نما شده بندبازان و بازیهای پلشت و عرصه نوردی رنج هایی که هنرمندان اصیل و بی همتا را به بهانه های نام و نان به صحن آزمون ها میراند و سربلند باز میگرداند و صبا، جان به نام و نان نفروخت. او میتوانست بر بال نغمات کام دل بگیرد و نام براند. اگر چنین بود دیگر صبا نبود و صبا عیار نبود و عیار، فصل الخطاب معیار عیّار نبود. آری؛ چنین است که معیار صباست.
سلسله قاجار که دو تاریخه شد و به هیچستان پیوست موسیقی مقامی ما به مدد کوشندگان غیور، فرصت آن را یافت تا تئوری موسیقی را در اقلیم اندیشه های بومی متفکران موسیقی با آموزش نوین پیوند بزند. بیراهه نیست اگر استاد صبا را به تنهایی یک دانشگاه بزرگ مینامند. او همراه با آموزش هنرجویان، اقلیم های بینش و دانش تئوری خود را به گسترۀ شکل گیری تئوری های نواندیشی موسیقی و ساختارمندسازی قوالب موسیقایی سپرد. این همه ما را بر آن میدارد تا با عیارسنجی معیار صبا آنچه را که اصل است و از دیده ها پنهان مانده، برآوریم که صبا، معیار است و عیار معیاران صباست.
اکنون در گوشه هایی از تاریخ غبارآلود معاصر ما، از عهد استبداد صغیر تا پایان برگ های تقویمِ بازی تخت ها و تاج ها و هَروَلۀ حراجگران و حراجی گردانان جان و جهانِ هنر ناب، در تالارهای آشوب و عربده، پیامی نگران در راه حال و آیندگان ما، در رفت و آمد است: گنجینه های نیمای موسیقی معاصر ایران را، نه به گنج گشایی، که به رنج شناسی دریابید! استاد ابوالحسن صبا نیمای موسیقی اصیل و مدرن ما است. هیچ ساز و نوایی را نمیتوان با آرایش غلیظ و ذائقه نوکیسه گان و تراک فروشان بر پیشخوان انتخاب و قضاوت سپرد. در آستانۀ ورود به قرنی دیگر، قضاوت اصالت و نواندیشی موسیقی اصیل ایران، باید که توفانی باشد و به اصل خود که هواست وفادار باشد؛ اگر چه در ظاهر بی رحم و ویرانگر اما رو و سویش به بی ریشه هاست. دیدن دگرآموز شنیدن دگرآموز! موسیقی کشفِ قدرتِ جادویی هواست و هوا، فرصت میان سکوت هاست. برای من، که یک مخاطب موسیقی اصیل و شناسنامه دار هستم، به رسم دودمان و خاندانم که با کوچ زندگی کرده اند و تاریخ ساخته اند هوا منشا زندگی، حرکت و زایش و احیاگری و جادوی رنگارنگ فصلهاست. همانگونه که در الفبای زندگی، آب مایه حیات است هوا، نیز آیۀ حیات است! هوا همه چیز است و به نوعی نیز، معیار زندگی است و درک و شناخت رزق روح در این زاویه آفریده میشود و اهالی موسیقی جانانه، از این منظر، اهل هوایند اما هوازی نیستند! طبیعتِ ناب به تمامی در بندبند آن جریان دارد اما، فراز و فرودهایش، حساب شده و سنجیده است. این سنجه در صد سال گذشتۀ آموزش موسیقی سنتی میتواند ریشۀ معیار را نشان دهد. حال، بر تمامی معیارشناسانِ موسیقی مدرن ایران اصل است که با عبور از پشته های شلوغ و تالارهای آشوب و عربده و هیاهو و پس راندنِ گولواره های رایج در بازارها و نامها و نشان های عاریتی، اصول فراموش مانده را احیاگر باشند و معیار احیا را صبا، به یادگار گذاشته است؛ بی هیچ چشم داشتی، که چشمهای نگران آن بزرگمرد، بر دروازۀ امید مانده بود. تلاش های او، از این شاخه به آن شاخه، همه، باغبانی و احیاگری شبکۀ مویرگی حیات موسیقی مدرن ایران است. باغبانان عیاری برای باغبانی خود دارند. پیشگاه باغ را بوستان مینامند که صحن روح نواز باغ است؛ آستانۀ غرقه شدن در رقص رقصان جادویی و هوش ربای عطرها. نهال به نهال میروی تا میرسی به جایی که بوته ها، محو تماشای شما میمانند. اینجا گلستان است؛ عرصۀ جلوه و هوشربایی رنگها و گلبرگ ها. شاید بشود با تفکیک تلاشهای استاد صبا، او را به باغبانی هوشیار نیز شبیه دانست که قدم به قدم ، پا به پای عطر و خیال، سرانگشتان سِحرآفرین خود را به حنجره مرغان خوشخوان خیال میسپرد و در رفت و آمدی شورانگیز، نغمه بر نغمه میتافت. جرأت نیما در صید جانمایه کلمات برای آفرینش گری معنا و مفاهیم در زندگی بود. در زندگی او چیزهایی از جان شاعر، در دورنمای آسیاب زمانه و بادنماها و شلاق ها گم مانده بود: آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید !
یک نفر در آب دارد می سپارد جان !
آی آدم ها ...
صبا بر این روال، در جستجوی آن هوش سرشار و غریب مانده در برهوتِ دگرشدگی ها، آن هوش دربدر و هوشربایی نغمه های گمشدۀ جان انسان معاصر ایرانی رفت و یافت و به گنجینه تاریخ موسیقی سپرد. برخی توریست ها از اقلیمهای دیگر فرهنگ های جهان، یافته های او را به نام خویش و از تنور دربارهای شیک، بر سفره خود پیچیدند و بردند و همچنان، همان بردن ها و بردن ها و بردن ها و .... اما، مخاطبان این معیار، یعنی معیار صبا، جان هایی بیدار هستند که از سیلاب مرگ در شهرت و جنگ و گرسنگی و حراج جان خود در وقت اضافه رهیده اند و سرخورده از برق جُبّه ها و جلیقه ها و حیرت زدۀ دروغها و پس اندازها و برقابرق سکه ها و قیقاج خوشباشی، به تابوت روحِ دربدری خیره مانده اند که کج و نامیزان، بر گاری لکنتۀ تاریخ فلک زدگان، لنگ لنگان میرفت و پیرمردی خنزر پنزری، شلاق برگردۀ اسب پیر میتاباند و سگی ولگرد، رو به ماه زوزه میکشید. تاریخ ناتمامی ها چنین است و سرنوشت تلف شدگان مدرنیت و مدنیت در این جغرافیا نیز این چنین!
استاد ابوالحسن صبا را حالا باید به عزم و اراده ای شناخت که روح هنر و هنرمند آزاده و آزادگان، در برزخِ تلف شدگی و تماشا و بی تفاوتی چون سرو ایستاده و سربلند، در کفه های قید و گمان، نمی گنجند و در ولعِ مزمزۀ شهرت و حساب های پُر و پیمان، سفره پیمای مقامات نیستند و پایمردانِ راستینِ اصلِ عیارند که عیار اصل را نه شور و شعبده و زدوبند بازارگردانان، که هوشِ سرشار و وجدانِ بیدار چشم و دل های نگرانِ وطن آزموده بود. علی اکبر دهخدا، بهار، عارف، عشقی و... شاید راز مانایی ایشان از جمله رازهای مانایی باشد که صبا را شاهین ترازوی وجدان بیدار موسیقی اصیل ما ساخته است. شاهین ترازوی وجدان بیدار .... می دانید ؟!
شاهرخ تندروصالح
افزودن دیدگاه جدید