این مقاله به توضیح مباحث عمومی در مورد سیستم های کوک و اعتدال فواصل موسیقی می پردازد؛ و حاوی اطلاعاتی است که برای فهم مبانی نظری موسیقی ایرانی الزامی است. این مقالۀ دنباله دار توسط نیکولاس تمپرلی نوشته و در دانشنامۀ بریتانیکا درج و توسط طینوش بهرامی به فارسی برگردانده شده است.
کوک اعتدال در موسیقی (با تجدید نظر)
عبارت از تنظیم یک منبع صوتی، مانند صدای انسانی یا سیم یک ساز، برای ایجاد یک زیرایی دلخواه در رابطه با یک مبدأ معیّن، و اصلاح آن برای کاهش ناهماهنگی است؛ یا به عبارت دیگر تعیین نواک (کیفیت صدایی که به عنوان "بالا" یا "پایین" توصیف میشود) بر اساس فرکانس امواج صوتی است.
دو مفهوم اساسی برای تئوری کوک عبارتند از نسبت فرکانس و ملایمت و هماهنگی. یک نواک معیّن با فرکانس ارتعاش موج صوتی که آن را تولید میکند، تعیین میشود مانند a′ = 440؛ بنابراین یک فاصله بین دو نواک را میتوان، از نظر ریاضی، به عنوان نسبت فرکانس نواک اول به فرکانس نواک دوم توصیف کرد. نسبتهای فرکانسی مختلف را میتوان به یک رابطهی اصلی کاهش داد. به عنوان مثال: ۴۴۰:۲۲۰ و ۳۰:۱۵ و ۷۵۰:۳۷۵ همه را می توان به نسبت ۲:۱ کاهش داد.
هنگامی که دو تُن با هم به صدا در میآیند، واکنش ذهنی شنونده ممکن است هر چیزی از ملایمت کامل، تا یک ناهماهنگی شدید باشد. ناهماهنگی، توسط پدیدهی ضربان ایجاد میشود[۱]. مشخص شده است که حداکثرِ ناهماهنگی، زمانی رخ میدهد که نرخ ضربان بین دو تُن حدود ۳۳ بار در ثانیه باشد. ملایمت از عدم وجود ضربان حاصل میشود، که تنها زمانی رخ میدهد که نسبت بین فرکانسهای دو تُن از نظر عددی ساده باشد. هنگامی که این دو صدا به یک نواک کوک میشوند، گفته میشود که با هم هماهنگ هستند (نسبت ۱:۱) و ملایمت آنها مطلق است. سپس به ترتیب، ملایمتِ اکتاو (۲:۱) میآید (فاصله بین c و c′ شامل هشت نت صفحه کلید پیانو). یکی دیگر از فواصل بسیار همخوان پنجم است (۳:۲، از c تا g). هنگامی که یک فاصلۀ همصدا، اکتاو و یا پنجم کمی اشتباه کوک میشود، ترکیب حاصل به طور قابل توجهی ناهماهنگ است و "ناکوک" ارزیابی میشود. ناکوکیِ جزئی که در سیستمهای کوکِ معتدل شده رخ میدهد، به دلایلی که در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت، اجتناب ناپذیر به نظر میرسند.
مشکلات کوک
تا زمانی که موسیقی از ملُودی بدون هارمونی تشکیل شده است، ملایمت نقش کمی در تعیین نواکهای پیدرپی در یک گام دارد. بسیاری از مُدهای باستانی آوازی هستند و نواخته نمیشوند و زیرایی دقیق نتهایشان متغیر است. هنگامی که سازها ساخته میشوند، معمولاً تعیین دقیق محل دستانها الزامی است. غالباً به این منظور تمایل بر این است که درجات مُدها از نظر اندازه برابر باشند یا آنها را در یک رابطه ساده حسابی با یکدیگر قرار دهیم. واحد بنیادی اکتاو است؛ که دارای ویژگی منحصر به فردی است که دو نتِ آن به شکل غیرقابل توصیفی یکسان هستند؛ اگرچه در سطح به لحاظ زیرایی متفاوتند. به همین دلیل، افراد دارای صداهای بالا و پایین، به طور طبیعی یک آهنگ را با فاصله یک اکتاو از هم میخوانند. تقریباً در تمام فرهنگهای موسیقی، اکتاو به چند زیر مجموعه تقسیم میشود که هر یک کسری ساده از یک اکتاو است. به عنوان مثال، در گام دیاتونیک یا گام هفتنتی [هپتاتونیک]، که اساس موسیقی غربی است، و با کلیدهای سفید روی صفحه کلید پیانو اجرا میشود، پنج درجۀ یک-ششم اکتاو و دو درجۀ یک-دوازدهم وجود دارد. بر خلاف این کسرهای ساده، نسبتهای فرکانسی این فاصلهها در واقع اعداد غیرمنطقی هستند مانند: ۶ ریشۀ مربع ۲:۱ و ۱۲ ریشۀ مربع ۲:۱. همانطور که اشاره شد، ملایمت مربوط به نسبتهای فرکانسیِ ساده مانند ۲:۱ است؛ در نتیجه تقسیم حسابی اکتاو هرگز نمیتواند فواصل کاملاً همخوان ایجاد کند. این واقعیت اجتنابناپذیر زمینهساز بسیاری از مشکلات در تاریخ کوک و اعتدال است. این موضوع زمانی که نُتها به صورت ملُودیک شنیده میشوند، اهمیت چندانی ندارد؛ اما زمانی که نتهایی با نواکهای مختلف به طور همزمان شنیده میشوند، اهمیت زیادی پیدا میکند. توسعۀ پیچیده هارمونی بارزترین ویژگی موسیقی غربی بوده و انبوهی از مشکلات کوک را به همراه داشته است. به غیر از اکتاو که مشکلی ایجاد نمیکند، در گام دیاتونیک، در واقع فقط سه فاصلۀ مهم وجود دارد که ملایمت آنها دارای اهمیت است. آنها فواصل پنجم (۳:۲، مانند C-G)، سوم بزرگ (۵:۴، مانند C-E)، و ششم بزرگ (۵:۳، مانند C-A) هستند. سه فاصلۀ ملایم دیگر عبارتند از: چهارم درست (۴:۳، مانند C–F)، ششم کوچک (۸:۵، مانند♭C–A)، و سوم کوچک (۶:۵، مانند♭C–E). فواصل این گروه دوم در واقع متمایز نیستند، زیرا میتوان آنها را از سه مورد اول به صورت معکوس مشتق کرد، یعنی با جابجایی نت بم فاصله به یک اکتاو بالاتر آنرا بهخ صورت معکوس درآورد؛ بنابراین با معکوس کردن فاصلۀ پنجم c–g، فاصلۀ چهارم g–c به دست میآید. با معکوس کردن سوم بزرگ c–e ، ششم کوچک e–c′، و با برعکس کردن ششم بزرگ c–a، یک فاصلۀ سوم کوچک a–c′ به دست میآید. بر اساس پدیده وارونگی، اگر پنجمهای یک گام با یکدیگر کوک باشند، چهارم ها نیز همآهنگ خواهند بود. برای هر یک از این شش فاصله، کوکِ عنوان شده با نسبتهای فرکانس سادۀ بالا، "درست" به نظر میرسد؛ اما چنانچه وضعیت تُنها در هر یک از دو جهت تغییر کند، به طور جدی ناکوک شنیده میشوند. این قاعده در مورد سایر فواصل گام دیاتونیک صدق نمیکند. هفتم بزرگ و کوچک (به صورت c–b و d–c′) و پنجم کاسته (به صورت b–f ′)، با وارونگیهایشان، در هر صورت متانفر صدا میدهند. در هر صورت آنها کوکی ندارند که به وضوح قابل قبولتر از دیگری باشد. از این رو، مزیت هارمونیکِ هر سیستمِ کوک، به نحوۀ کوک پنجم درست، سوم بزرگ و ششم بزرگ بستگی دارد. دومین مانع اجتناب ناپذیر برای کمال در کوک گام دیاتونیک این است که نمیتوان هفت نت گام را طوری کوک کرد که هر یک از این ۱۳ درجه، دارای حداکثر همخوانی باشند.
افزودن دیدگاه جدید