بیان موسیقایی، که گاهی به مفهوم "مکتب" و یا تلویحاً "سبک" هم از آن یاد می کنند، دارای اجزاء و شناسه های متعددی است که در سه حوزه ی کلی: وزنی، نغمگی و اجرایی قابل بررسی هستند:
در حوزه ی زمانی (وزنی) هرآنچه دررابطه با وزن، زمانبندی، ضرب، تأکیدات، بازه های زمانی، سرعت موسیقی و امثال آن باشد، جای می گیرد. حوزه ی نغمگی خصیصه های صوتی موسیقی مانند تزئینات، جمله بندی، کارگان، کوک و فواصل را شامل می شود.
عوامل اجرایی نیز شامل تکنیک های ویژه درسازها، دینامیک، سونوریته، و سازبندی آنسامبلها است. البته ممکن است که در برخی از موارد شاهد همپوشانی در مفاهیم باشیم. بطور مثال مبحث سونوریته هم یک مبحث اجرایی است و هم در حوزه ی نغمگی قابل تأمل است.
کارگان موسیقی در ضمن اینکه یک مبحث نغمگی است، در حیطه ی اجرایی نیز قابل بحث است. پس میتوان تصور کرد که شبکه ی درهم پیچیده ای از روابط متقابل عوامل بالا به بیان موسیقایی هویت و شکل می دهند.
از آنجا که تبیین این مؤلفه ها در تشریح بیان موسیقایی تأثیر مستقیم دارند می توان به آنها "مفاهیم بنیادی" نام داد. مفاهیم بنیادی به مثابه دانش پایه یا "سواد موسیقی" و شکل دهنده ی بیان در موسیقی هستند. جدای از مبانی تئوریک، که به تشریح برخی از همین مفاهیم بنیادی می پردازد، بسیاری از عوامل تشکیل دهنده ی بیان موسیقایی مربوط به تکنیک و ویژگی های سازها هستند.
بسیاری دیگر از این موارد نیز مربوط به حوزه ی فرهنگ و زیباشناسی هستند که تئوری موسیقی ممکن است رأی روشنی در مورد آنها نداشته باشد. بیان موسیقایی در فرا هم آمدن سبک ها و مکتب های موسیقی در درجه نخست اهمیت قرار دارد. به این معنی که بدون بیان مشخص، ما دارای سبک و در نتیجه پیرو یک مکتب موسیقایی معین نیستیم.
سبک در این سلسله نوشتار به مفهوم: مجموعه ای انتخابی از کنش های ریتمیک-متریک، گردش ملودی، نقوش آهنگین، و ادوات اجرایی است؛ که از گزیدۀ واژگان و کارگان موسیقی ساخته و پرداخته می شود. سبک تا حد بسیار زیادی شخصی و سلیقه ای و تحت تأثیر یک بیان موسیقایی است. بنابراین سبک های مختلف ممکن است همگی یک بیان موسیقایی را دنبال کنند ولی نمودهای متفاوتی داشته باشند.
وقتی چندین سبک مختلف تحت یک بیان مشترک عمل نمایند، یک "مکتب" به وجود می آید. پر واضح است که دوران تاریخی و مناسبات اجتماعی در بوجود آمدن مکاتب هنری دخیل هستند اما آنچه در این نوشتار مدنظر ماست بیان موسیقایی و تحلیل عناصر آن می باشد. هنگامی که ما از مکتب صبا نام می بریم؛ منظورمان مجموعه ی درهم پیچیدهای از عناصر موسیقایی و فرهنگی است که در کنارهم و در ارتباط متقابل با یکدیگر، یک نوع زبان موسیقی و یا بیان موسیقایی را تشکیل می دهند.
مجریان این نوع بیان، بنابر سلیقه ی شخصی، هر کدام بخشی از آن عناصر موسیقایی را به گونه های مختلف به کار می گیرند. با این انتخاب آنها گاهی تا اندازه ای از دیگر عاملین یک بیان موسیقایی جدا شده و دارای سبکی شخصی در ارائه و ساخت موسیقی می شوند. اما واضح است که مجموعه ی این سبک ها تحت همان مفاهیم بنیادی اولیه عمل می کنند. لذا عناصر بنیادین، در همه ی سبکهای تابع یک مکتب، به طور یکسان عمل نمی کنند و تغییراتی در آنها دیده می شود.
از این موضوع ،یعنی لحاظ کردن تغییرات و وجود تفاوت ها، گاهی به عنوان بیان شخصی نیز یاد می شود. هرچند نمی توان گفت که هر مجری موسیقی کاملا آگاهانه و بر طبق قوانین از پیش تعیین شده به خلق یا اجرای موسیقی می پردازد، اما می توان به این امکان باور داشت که مجری موسیقی در خلال یک "پیش آگاهی" ناخودآگاه که از تعلیماتش سرچشمه گرفته باشد عمل کند.
سرچشمه ی این تعلیمات در موسیقی های غیرغربی "فرهنگ" است و تنها عامل انتقال آن "استاد". پس استاد قبل از آنکه شخصی واقف به مبانی نظری موسیقی و زیر و بم های تکنیکی باشد، یک آگاه فرهنگی است.
استاد موسیقی با آگاهی به مبانی نظری، عملی و فرهنگی به تبیین عناصر تشکیل دهنده ی موسیقی می پردازد. وی ممکن است به تنهایی صاحب یک بیان موسیقایی، سبک اجرایی و آغازگر یک مکتب فکری در موسیقی باشد. به این معنی که شاگردانی تربیت کند که بیان موسیقایی او را به شیوه های مختلفی دنبال کنند و هر کدام صاحب سبک بوده، اما به همان مکتب موسیقایی تعلق داشته باشند.
در موسیقی معاصر ایرانی شخصیت ابوالحسن صبا چنین بازتابی دارد. او صاحب سبک در نوازندگی و آغازگر یک مکتب موسیقایی است. شاگردان صبا، از تجویدی و پایور و صفوت گرفته تا فخرالدینی و دهلوی، طیف گستردهای از سبکهای اجرایی را در برمیگیرند که با وجود تفاوت، قائل به بیان موسیقایی مکتب صبا هستند. ما در این سلسله نوشتار سعی برآن داریم تا مفاهیم بنیادین و بیان موسیقایی مکتب صبا را از دریچه ی ساز سه تار، در حد بضاعت توضیح دهیم.
ساز صبا
عناصر موسیقایی در ساز و ردیف صبا در یک پیوستگی و امتزاج تکنیکی و بیانی منسجم قرار دارند به طرزی که قابل جداسازی نیستند. یعنی بیان موسیقایی و سبک اجرایی وی، همان متن موسیقی اوست. به این منظور در این نوشتار ردیف مبنا را ردیف استاد صبا برای سه تار قرار داده ایم که توسط نگارنده از روی ردیف سنتور ایشان برای ساز سه تار ترجمه و تصحیح و روایت شده است.
ردیف صبا مجموعه ای از آهنگها و نواهایی است که از منابع موجود برای سازهای مختلف ایرانی، ردیف آوازی و حتی نغمه های موسیقی نواحی ایران تشکیل شده است. منظور از ردیف صبا محتوای موسیقایی تنظیم شده توسط اوست که به صورت منسجم برای سازهای ویلن و سنتور گردآوری شده اند. هر چند که سه تار ساز اولیه و شخصی صبا بوده، امّا به دلایل مختلفی وی ردیفی مخصوص برای این ساز تنظیم نکرده است.
آنچه از صبا برای ساز سه تار به جامانده دو دستگاه ماهور و همایون است که خلاصه ای از ردیف قدماست. این ردیف از نظر جمله بندی و روند و تکنیک با روایات مهدیقلی هدایت و موسی معروفی قابل مقایسه است.
آنچه از ضبط های سه تار صبا به جامانده خوشبختانه چندین قطعه از دستگاهها و آوازهای مختلف است که به سیاق ردیف و با نگاه کرسی بندی دستگاهی نواخته شده است. نحوه ی اجرای این قطعات تا حدی متفاوت با شیوه ی سه تار نوازی امروزی است. این تفاوت هم در محتوا و هم در تکنیک هویدا است.
سه تار صبا به لحاظ کرسی بندی دارای اسلوب دستگاهی است، و در حین اجرا ترتیب گوشه ها را رعایت می کند. امّا به لحاظ بهره برداری از ردیف، بیشتر معطوف به ردیف آوازی است. به این مفهوم که صبا سه تار را به مثابه ی حنجره ی آوازخوانی می پندارد که گسترش نغمات و ادای تحریرها را با عنایت به ردیف و اسلوب آواز پیش می برد.
در میان نواخته های سه تار صبا، ماهور و سه گاه و نوا بیشترین گرایش را به ردیف سازی دارند. عناصر موسیقایی به کار رفته در ردیف سنتور صبا به نواخته های سه تار به جا مانده از او شباهت بسیار دارند. همراهی شعر و حالت آوازی این ردیف، محتوای آن را بسیار شبیه به نواخته های سه تار صبا می کند؛ به نحوی که با نگرشی تطبیقی بین نواخته های سه تار و ردیف سنتور او، شباهت در ادای تحریرها و روند جملات بیش از پیش نمایان می شود.
عناصر موسیقایی
گذشته از آنکه بخواهیم بدانیم منابع صبا برای روایت موسیقی ایرانی چه بوده، و بی آنکه بخواهیم ریشه یابی های بی مورد انجام داده یا شباهت ها و اختلاف های ردیف صبا با ردیف های دوره ی قاجار را مدنظر قرار دهیم، به عناصر سازندهی "موسیقی" و بیان موسیقایی او می پردازیم. در این خصوص چنانکه گفته شد ما مطالعه خود را در سه حوزه پیش می بریم:
حوزه ی وزنی:
تندا
بازه های زمانی
اوزان عروضی
متر
ریتم
تأکیدها
حوزه ی نغمگی:
تزیین
واژگان موسیقی: جمله بندی
دگره سازی
کارگان موسیقی
وضعیت مدال
کوک: راست کوک، چپ کوک، مایه شناسی
حوزه ی اجرایی:
تکنیک های ویژه
دینامیک: خلوت و جلوت
نواخت: اعمال اصلی در آرتیکولاسیون ( انتخاب تکنیک مناسب برای نواختن هر نغمه)
مفصل بندی: تقطیع،
تقسیم: لگاتو (تقسیم ریز بین چند نغمه)
تفریق: استاکاتو (خفه کردن، کم کردن از زمان نغمه ها)
تجمیع: تنوتو ( اضافه کردن به زمان نغمه ها، اتصال دو نغمه با ریز)
تضریب: مارکاتو (تشدید نغمه ها، تأکید)
سونوریته: هیرارکی سونوریته (ترتیب صداداری مضرابها بر اساس قوت و ضعف)
ساز: تنظیمات (رگلاژ، صدادهی، ساختار، سازبندی آنسامبل)
حوزه ی وزنی: این حوزه شامل: تندا یا تمپو، بازه های زمانی یا دیرندها ، متر، ریتم، وزنهای عروضی و تأکیدها است. در این مبحث سرعت اجرای موسیقی و نگرش به ریتم و واحدهای انسجام دهنده ی آن یعنی بازه های زمانی مورد توجه هستند.
وزنها و تأکیدها از نقطه نظر اجرایی و پیوند شعر و موسیقی دارای اهمیت بسیارند. وزنهای شعری در ساز او نه تنها به صورت متریک، بلکه در بستر تحریرها و آوازگونه شنیده می شوند. ضرب آهنگ ساز صبا، ایست و حرکتها و تپش مخصوص ساز او نتیجه ی فرا هم آمدن چنین خصوصیاتی است که در نظر اول هر شنونده ای را مسحور می کند.
حوزه ی نغمگی: شامل تزیینات، واژگان موسیقی، دگره سازی، کارگان موسیقی، وضعیت مدال، کوک: راست کوک،چپکوک، مایه شناسی است. در این حوزه ما با رفتارهای نغمگی و ملودیک و آهنگین سرو کار داریم.
این رفتارها از جمله بندی وگردش ملودی گرفته تا روند تحریرها (واژگان موسیقی) و ریشه یابی آنها در ردیفهای مرجع (کارگان موسیقی)، همینطور واریاسیونها و دگرگونه سازی های جملات ردیف صبا به عنوان دستمایه یا تم در آثار صبا و شاگردانش ، همچنین تحلیل وضعیت مدال ردیف او مدنظر است[۱]. مجموعه عناصر یادشده، صورت آهنگین ساز صبا یا جادوی موسیقی او را تشکیل میدهد.
حوزه ی اجرایی: همانطور که قبلاً گفته شد برخی از عناصر بالا ممکن است در حوزه های متفاوتی نمود پیدا کنند. مانند تزیینات که هم در مبحث تأثیرات نغمگی و هم در حوزه ی ادوات اجرایی قابل بررسی است.
حوزه ی اجرایی دارای اجزاء بسیاری است از جمله: تکنیکهای ویژه، دینامیک (خلوت و جلوت)، مفصل بندی(تقطیع)، نواخت (چهار عمل اصلی در آرتیکولاسیون و یا انتخاب تکنیک مناسب برای نواختن هر نغمه): تقسیم: لگاتو (تقسیم ریز بین چند نغمه)، تفریق: استاکاتو (خفه کردن، کم کردن از زمان نغمه ها)، تجمیع: تنوتو ( اضافه کردن به زمان نغمه ها، اتصال دو نغمه با ریز)، تضریب: مارکاتو (تشدید نغمه ها، تأکید)، سونوریته: هیرارکی سونوریته (ترتیب صداداری مضرابها بر اساس قوت و ضعف)، ساز: تنظیمات (رگلاژ، صدادهی، ساختار، سازبندی آنسامبل).
در این حوزه همه ی عوامل اجرایی مورد نظر هستند. بسیاری از این عوامل در حیطه ی وزن دخیل هستند و پاره ای نیز در حوزه ی نغمگی.روابط متقابل و درون سازمانی این عناصر لایه های رنگین و در عین حال متجانسی را بوجود می آورد که در قالب سبک های متفاوت اجرایی یک مکتب عمل می کنند.
نتیجه گیری
سه تار صبا به قدری دلفریب است که هر شنونده ای را به سوی خود جلب می کند. اما چنانچه محتوای موسیقایی آن نادیده گرفته شود، شاید از راه تقلید و کپی قطعات نواخته شده توسط وی تنها بتوان کمی به ظاهر ساز او نزدیک شد.
درک دایره ی واژگان و کارگان موسیقی صبا برای فهم خط فکری او در جمله سازی الزامی به نظر می رسد. ردیف صبا حاوی دانش او از موسیقی ایرانی است که در قالب دستگاه ها و آوازهای موسیقی ایرانی ارائه شده است.
این ردیف منظومه ی موسیقایی وی را تشکیل میدهد که علاوه بر قطعات برجسته در هر دستگاه یا آواز ، حاوی قطعاتی است که در ردیف های رسمی دیده نمی شوند. این امر نشان دهنده ی آن است که موسیقی صبا تا چه حد شخصی و روایی است.
هر چند در بسیاری از بخش ها ردیف او با ردیف استادانش مشابهت دارد، اما تلخیص و روان سازی، و ایجاد تعادل در میزان محتوای گوشه ها، بی شک آن را به روایتی شخصی و مخصوص خودش تبدیل می کند.
صبا برای سازهایی که تدریس می نمود هیچگاه دستور ننوشت. بلکه برای آنها ردیف "ایجاد" کرد. این نشان می دهد که او چگونه عناصر موسیقایی مکتب خود را انتقال می داده است. به این معنی که این عناصر، در محتوای موسیقایی ردیفش نهفته است.
صبا به عنوان آهنگساز خیلی پرکار به نظر نمی آید اما به عنوان یک استاد موسیقی "نوگرا" اتفاقاً به تجدید نظر در ردیف موسیقی ایرانی می پردازد و به همین دلیل هم صاحب فکر و مکتب شناخته می شود. سه تار صبا پیش از آنکه به لحاظ تکنیکی چالش برانگیز باشد، به لحاظ فضای صوتی، تپش ضربآهنگهای جوشنده، صدادهی دلفریب و محتوای موسیقایی شیوایَش منحصربه فرد است.
اعتقاد نگارنده این است که بدون شناخت عناصر بیان موسیقایی صبا، از طریق دقت در محتوای موسیقی اش، نمیتوان با مکتب او آشنا شد.
بهترین راه برای شناخت مکتب صبا درک محضر استادانی است که در مکتب او پرورش پیدا کرده اند. با تأسف تقریباً همه ی این استادان یا جهان ما را ترک گفته اند و یا در دسترس نیستند. راه دیگر، تجزیه و تحلیل موسیقی شناختی و روشهای تجربی است.
مطمئن ترین راه به زعم نگارنده تکیه بر میراث موسیقایی خود صبا و تشریح عناصر موسیقایی سازندهی آن است. مسلم است که تشریح همه ی این عناصر در یک نوشتار کاری است دشوار و خارج از حوصله و ظرفیت یک مقاله.
این نوشته تنها مدخلی بود برای طرح مسئله و امیدواریم که در این نشریه بتوانیم به صورت چند وجهی و شاید با قلم نویسندگان مختلف به این مهم بپردازیم.
طینوش بهرامی
قسمت نخست تجزیه و تحلیل وضعیت مدال (۲.e) ردیف دشتی را به قلم دوست و هنرمند گرامی جناب آقای فرزام اعتمادی، که در آوانگاری ردیف صبا یار و همکار نگارنده بوده اند، در همین شماره بخوانید. در این مقاله ایشان همچنین به توضیح و تفکیک اوزان عروضی (۱.c) استفاده شده در ردیف دشتی صبا پرداخته اند.
افزودن دیدگاه جدید